آورده اند که یک نفر ورزشکار،برای برنده شدن در مسابقهء دو میدانی،اقدام به خوردن داروهای نیروزا کرده بود؛امّابعداً برای اینکه این «دوپینگ» کردنش لو نره،در طول مسابقه،یواش دویده بود!!!
حالا حکایت ما هم بسیار شبیه به کار همین دوندهء دوپینگی هستش:این همه درس می خونیم و این همه با شبکه های اجتماعی ارتباط داریم و دائماً توی اینترنت و فضای مجازی با کشورها و فرهنگ های مختلف در دنیا در ارتباط هستیم؛با این وجود،هنوز هم که هنوزه،افکارمون مثل افکار مردم عوام هستش و جرأت اینکه مثل یک آدم فرهیخته و بافرهنگ،در روش های زندگی خودمون تغییری رو به وجود بیاریم و دست به اصلاحاتی بزنیم،نداریم:
این همه خرافات در زندگی ما وجود داره و این همه سرمایه های ما،اعمّ از سرمایه های مادّی و معنوی و فرصت های زندگی و جوانی مون صرف این خرافات میشه؛چه خرافات دینی و چه سایر خرافاتی که در زندگی روزمرّهء ما ایرانی ها وجود داره؛در حالیکه در بین کشورهای پیشرفتهء دنیا،رقابت های تنگاتنگی برای پیشرفت و توسعه و ترقّی وجود داره و میزان پیشرفت و یا عقب ماندگی کشور ها رو نسبت به هم با دقیقه و ثانیه محاسبه می کنند،اونوقت در کشور ما در طول سال،این همه تعطیلی های بیجا و بیخودی در تقویم رسمی وجود داره که البتّه نه تنها اراده ای برای کاهش اون تعطیلی های نابجا و مخرّب وجود نداره؛بلکه دائماً به بهانه های مختلف به حجم اونا اضافه میشه...
وقتی کسی از دنیا میره،بازماندگانش چه بریز و بپاش هائی رو صرفاً به خاطر چشم و همچشمی های بی ارزش و بی فایده که انجام نمیدن که ضمن اینکه هیچ فایده ای برای اون فرد از دست رفته و بازماندگانش نداره،بلکه باعث بروز اثرات روانی منفی بر اونها میشه...پس فایدهء این همه درس خوندن و ادّعای داشتن سواد و فرهنگ چیه؟؟؟